سئوال یک خانم در جلسه دیدار با رهبری

سؤالى است كه وقتى آدم به كسى علاقه‌مند مى‌شود، دوست دارد كه از جوانب مختلف زندگى او خبردار باشد. مابه‌دليل اين‌كه با جوانان سروكارمان بيشتر است، مسأله ازدواج برايمان مسأله خيلى مهمّى است. چيزى كه ما هميشه با آن مواجه بوده‌ايم، اين مسأله بوده كه معيارهايى كه براى ازدواج وجود دارد چيست؟ البته هركسى معيارهايى براى خودش دارد؛ منتها ما امروز كه بحمداللَّه خدمت شما رسيديم و اين توفيق را داريم كه از بياناتتان مستقيماً استفاده كنيم، مى‌خواهم اين را مستقلاًّ بپرسم كه اصلاً شما چه معيارهايى را براى ازدواج جوانان پيشنهاد مى‌فرماييد و اگر صلاح مى‌دانيد، مقدارى درباره مسائل شخصى - مثلاً فرزندانتان كه ازدواج كردند، يا ان‌شاءاللَّه ازدواج خواهند كرد - بفرماييد كه چه معيارهايى را در چنين مسائلى در نظر مى‌گيريد كه ما ان‌شاءاللَّه استفاده كنيم.

پاسخ مقام معظم رهبری

بله؛ معيارهايى كه در ذهن من هست، خيلى خارج از آنچه كه در ذهن عرفِ متشرّعه ماست، نيست. من اصرار دارم بر نفى بعضى از معيارها؛ يعنى چيزى كه من بيشتر روى آن تأكيد مى‌كنم، ارائه يك چارچوب معيارى نيست. چون مى‌دانيد اسلام، ميدان را باز گذاشته، ضمن اين‌كه ارزشهايى را در درجه اوّل قرار داده است؛ اما مردم را در آن چارچوب، صددرصد محدود نكرده است - كه حالا ممكن است مثالى عرض بكنم - بنابراين من در تعيين معيارها خيلى اصرارى ندارم، بلكه در نفى بعضى از معيارها اصرار دارم.

يكى از معيارهايى كه من به‌شدّت مايل به نفى آن هستم، مسأله ثروت است. وقتى جوانى مى‌خواهد ازدواج كند - چه پسر و چه دختر - اصلاً نبايد ثروت همسر و نامزد ازدواجش را مورد توجّه قرار دهد. به‌نظر من اين يك جاذبه گمراه كننده است نه يك جاذبه حقيقى. پس اين نبايد مورد نظر باشد؛ كمااين‌كه در مورد خود ما هم همين‌طور بوده است. در موارد معدودى كه بوده - دو تن از فرزندان من ازدواج كرده‌اند - به‌كلّى اين معنا مورد نظر نبوده است.

جنبه ديگرى كه اصلاً نبايد مورد نظر باشد، عبارت است از «تشخّص اجتماعى». اين هم اصلاً نبايد مورد نظر باشد. من شنيده‌ام - به گوشم خورده - بعضى افراد كه مى‌گردند تا پسرى را براى دخترشان ، يا دخترى را براى پسرشان انتخاب كنند - خوشبختانه در خودِ دخترها و پسرها كمتر هست؛ مربوط به پدرها و مادرهاست - مى‌گردند تا عروسى، يا دامادى را انتخاب كنند كه حتماً وابسته به بيت و شخصيت شهير، يا سِمت معروفى باشد. اين هم به‌نظر من معيار غلطى است و نبايستى مورد نظر باشد. بعضى از جاذبه‌هايى هم كه به شكل صورى جوانان را جذب مى‌كند، به‌نظر من براى ازدواج نبايدبه شكل معيار به آنها نگاه كرد. مثلاً پسرها يا دخترها بگردند، هرجا چشمشان را گرفت، آن را معيارى قرار دهند! هر موردى كه چشمشان را گرفت و جذب كرد، آن را كافى بدانند! اين هم به‌شدّت مورد برحذر داشتن و پرهيز دادن ماست؛ كه ما مى‌خواهيم دخترها و پسرها در اين دامها گرفتار نشوند.

از اينها كه بگذريم، ممكن است دخترى يا پسرى مايل باشد كه حتماً همسرش تحصيلات عالى كرده باشد؛ يكى ديگر نه، به اين اهميت نمى‌دهد. من اين مثال را مى‌زنم، براى اين‌كه معلوم شود معيارهاى مثبت و قابل قبول، محدود نيست. التفات مى‌كنيد؟ يا فرض كنيد كسى اهل منطقه‌اى از كشور است، دوست مى‌دارد كه همسرش حتماً وابسته به آن منطقه باشد؛ يعنى راه باز است. بعضيها حتماً دلشان مى‌خواهد كه همسرشان جزو كسانى باشد كه در راه خدا حركتى كرده باشد، تلاشى كرده باشد، جانباز، خانواده شهيد و از اين قبيل باشد. بعضى اين را جزو معيارهاى خودشان نمى‌دانند. من مى‌خواهم از اين جهت، معيار مثبتى گفته نشود، تا اين‌كه به معناى محدود كردن باشد. فقط مى‌خواهم آن مرزهاى منفى را ملاحظه كنم. ما البته در مورد فرزندان خودمان، بيشتر به اين چيزها نظر داشتيم.

البته من لازم مى‌دانم كه سليقه و خواستِ دختر و پسر رعايت شود. من حقيقتاً اين را شرط مى‌دانم. اگر چه رضاى دختر و رضاى پسر، شرط صحّتِ عقد است؛ اما آن رضاى در عالم مباحث حقوقى، غير از آن چيزى است كه من در شرط تحقّق ازدواجِ دو نفر، دنبالش هستم. من دلم مى‌خواهد شرايط به‌نحوى باشد كه حتماً محبّتى به‌وجود بيايد؛ يعنى اصلاً بدون محبّت انجام نشود. نه اين‌كه بگويم بايستى قبل از ازدواج، محبّت باشد؛ نه، اين‌را نمى‌گويم. اما در مجموع، پسندى وجود داشته باشد - هم دختر، آن پسر را بپسندد و هم پسر، آن دختر را - كه اين پسند، زمينه ايجاد محبّت ماندگارى باشد.

البته محبّت، قابل زوال است؛ اما قابل عمق دادن هم هست. اين،دست خودِ آدم است. از جمله كارهايى كه خداوند متعال با وجود پيچيده بشر انجام داده، اين است كه تا حدود زيادى اختيار محبّت را به او داده است. حال بگذريم از بعضى از محبّتهاى تند كه گفته مى‌شود اختيارى نيست و شعرا هم درباره‌اش حرفهاى زيادى زده‌اند - آنها به اصطلاح، استثناهاى وجود بشر است - اما قاعده اين است كه دو نفرى كه مايه‌اى از محبّت، بينشان باشد، راحت مى‌توانند اين محبّت را آبيارى و بالنده كنند و آن را زياد نمايند. به‌هرحال اين هم چيزى است كه لازم است.

منبع:http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2910