سلام
لطفا هم مسئولین سایت جوابم را بدهند و هم اینکه می خواهم نظر بچه هارا بدانم البته با رعایت احترام به نظرات همدیگر.
من دختری هستم که روحا" و جسما" نیاز به ازدواج دارم و بااینکه موقعیت های زیادی برای دوستی داشتم ولی هیچ وقت پایم را کج نگذاشتم و خطا نکردم ، چون دلم میخواهد که تمام محبت و احساسم را به پای شوهرم بریزم،دوست ندارم دست خورده بشم و هرکی از راه رسید یک ناخونک به من بزند و کیفش را بکند و برود من تمام شرایط ایده آل ازدواج را دارم (خانواده خوب و تحصیل کرده،سطح اجتماعی و فرهنگی مناسب ، وضعیت مالی خوب ، قیافه و ظاهر و تیپ مناسب و ...) این چیزایی را که گفتم اصلا اغراق نیست و نظر اطرافیان هم همین می باشد،مگر خدا نگفته بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را ؟ من الان مدت طولانی است که از خدا خواستم یک همسر خوب و پاک نصیبم کند ، از خداخواستم همان طور که من به لطف خودش توانستم نجابتم را حفظ کنم خدا هم کسی را برایم انتخاب کند که بتوانیم مایه آرامش هم باشیم ،بتوانیم باعث پیشرفت همدیگر بشویم ، بتوانیم فرزندان صالحی را تربیت کنیم و ... هر چه که خود خدا صلاح میداند و انتخاب را به خودش واگذار کردم چون میدانم بهترین ها را به من میدهد فقط از خدا خواستم کسی را به من بدهد که جنبه پذیرش شرایطش را داشته باشم.
حالا سوال من این است: چرا خدا جوابم را نمیدهد؟؟؟ از خدا طلبکار نیستم  ولی دوست دارم درمقابل رفتار درست و پاکم خدا هم لطف کند و حداقل جواب این همه دعا و خواهش و نذر و نیازم را بدهدلطفا پاسخم این نباشد که تو مجالس زنانه برو و آراسته باش و... چون من آدم اجتماعی هستم و بین اقوام و دوستانم هم به دختری معروفم که درعین باحجابی همیشه حتی در خانه تمیز و شیک و خوش تیپ هستم با اینکه وضعیت مالی پدرم خوب است و همیشه در ناز و نعمت بودم ولی اصلا برایم مهم نیست که طرفم پولدار نباشد همین که بتواند یک زندگی عادی را بچرخاند کافی است و نان حلال دربیاورد،همین که باایمان و خوش اخلاق باشد، همین که دوستم داشته باشد و محبتش را به من ابراز کندکافی است آن وقت من هم با همه چیزش می سازم و تمام عشق و علاقمو به پایش می ریزم شما بگویید اینها توقع زیادی هست؟

نظرات بچه هاراکه میخوانم گیج می شوم ؛ آخه همه شان می گویند دختری که پاک و بانجابت باشد خدا یکی مثل خودش را به وی میدهد،اگر انتخابت را به خدا واگذارکنی بهترین ها را برایت میدهد و... پس چرا این حرفها راجع به من صدق نمیکند؟ پس چرا هیچ خبری نمی شود؟
بعضی وقت ها به خودم میگویم نکند واقعا خدا اصلا با من کاری ندارد ، باور کنید خسته شدم آنقدر دعای بی فایده کردم( هر دعایی که مربوط به ازدواج باشد را خواندم و با شرایطش انجام دادم) من اصلا نمی توانم این را درک کنم که می گویند چون خدا دوستت دارد می خواهد بیشتر صدایش بزنی ! مگرخدا راضی به اذیت من است ؟ من واقعا دارم اذیت می شوم و تحت فشارم و نیاز به یک همدم دارم چرا خدا وقتی نیازش را در وجودم گذاشته ولی راه پاسخش را از من دریغ کرده؟ من که نمی توانم راه بیفتم بروم خواستگاری ، کسی را هم مدنظر ندارم که مثلا واسطه بفرستم ، خانواده و اقوام مان هم اینطور نیستن که معرفی کنند و واسطه شوند ، بعضی وقت ها می گویم خوش به حال پسرها که می توانند انتخاب کنند حالا تکلیف من چیه؟لطفا کمکم کنید ؛ این روزها خیلی درگیری ذهنی باخودم دارم و می ترسم به یک چیزایی شک کنم ، می ترسم دیگر نتوانم خودم را حفظ کنم ، خییییلی میترسم.

http://www.jonbeshnet.ir/news/15488